مهديارمهديار، تا این لحظه: 14 سال و 23 روز سن داره

مهدیار نفسمونه

مهديار مختار كوچولو

امسال فيلم قشنگ مختار نامه از شبكه هاي استاني پخش ميشه .منم تصميم گرفتم همه رو واسه توپسرك گلم ضبط كنم تا بعدها كه بزرگتر شدي ببيني و بفهمي امامت چطور شهيد شد.فدات بشم كه چه قشنگ مي فهمي و درك مي كني كه كدوما آدم بدا هستن و كدوما آدم خوبا.واسه خودت يه پا مختار شديه.شمشير مي گيري دستت و همه ي آدم بدا رو مي كشي البته ال سدي رو داغون كرديه با اين كارات . هميشه با بابايي شمشير بازي مي كني و مي گي من مختاتم(مختار) و بابايي هم آدم بدا،هميشه اين باباييه بيچاره بوده كه كشته ميشه اونم چه كشتني،ضربه هات خيلي دردآورن.مطمئنم اگه شميرت واقعي بود بابايي همون اولين بار كشته شده بود.الان نشستي داري با بابايي مختار نگاه مي كني هي مياي پيش من ي...
12 دی 1391

حرفایی از جنس مهدیاری

خارچ(قارچ)لیبان(لیوان)عیبت موارک(عیدت مبارک)پوپه(توپه) قاشق بستنی رو گرفتی دستت ،ازت پرسیدم این چیه؟گفتی با این بستنی رو میبریم میذاریم تو درف(ظرف) با بابایی شمشیر بازی می کردی گفتی بابایی بمور(منظورت بمیر بود) اخمک(یخمک)مي تام(مي خوام)مي تونم(مي كنم)چيچ(كيك)خولشت(خورشت)دولوست(درست)مي تايم خولشت دولوست تونيم(مي خوايم خورشت درست كنيم)این نکشس(نشکست)من دستم نسوزید(نسوخت)پرته‌آل(پرتغال)نی نی بیبلاک(نی نی وبلاگ)ميلبو(ليمو)وقتي رعد و برق ميزنه تو مي گي اون بالا چراغا خاموش مي شن(هميشه به روشن مي گي خاموش)آري يش(آرايش)
9 دی 1391